جویا باش ... دلنوشته های یک پدر ...



سروده اى از خانم دکترصدیقه وسمقی كه روز گذشته بازداشت شد. این پول نان ماست، که در ویرانه های دمشق در کنار آرزوهای گزاف یک قمارباز، دفن می شود. زنی در خیابان به یک قرص نان خود را می فروشد آن سوتَرَک مردی گرده نانی را از دست عابری می رباید ما گرسنه در کوچه های غربت این شهر پرسه می زنیم و می دانیم که دست های کثیفی نان ما را از سفره های مان ربوده است این پول نان ماست ، که در هزار توی دالان های پنهان کیک زرد می شود برای تزیین بساط بیداد ! پول نان ما ، موشک

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Anthony محصولات لاکچری شعر هاي صلواتي طراحی سایت شمشیر و قمه در حوالی اریحا... دانستنی های ساختمان رایادان